جدول جو
جدول جو

معنی نقله بر - جستجوی لغت در جدول جو

نقله بر(نَ قِ)
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت، در 25هزارگزی شمال رودبار، در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 262 تن سکنه دارد. آبش از نهر پیرسرا، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نامه بر
تصویر نامه بر
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چاپار، چپر، پیک، برید، غلام پست، مأمور پست، اسکدار، قاصد، نامه رسان
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ نَ / نِ)
نرم بر. محیل. مکار. گربز. موذی. که مقاصد سوء خود را به آهستگی و ملایمت پیش برد. (یادداشت مؤلف). آب زیرکاه
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ / لِ بُ)
کارد. (برهان قاطع) (جهانگیری) (انجمن آرا) (رشیدی). سکین. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(رَزَ)
نواله برنده. (برهان قاطع). حامل نواله. (فرهنگ فارسی معین). کسی که توشه و آذوقه می آرد. (ناظم الاطباء) ، ریزه خوار. روزی خور
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ گَ)
نالنده. نالان. که می نالد. که ناله می کند
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ پَ رَ)
که نسیه برد. که کالائی را به نسیه خرد. که به مهلت و فرصت بهای متاعی را که برده است بپردازد
لغت نامه دهخدا
(دِ بَ)
آنکه مکتوب می برد. پیک. قاصد. (ناظم الاطباء) :
دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ما
گرچه چندین قاصدان نامه بر بازآمدند.
کمال الدین اسماعیل.
ای پیک نامه بر که خبر می بری به دوست
یا لیت اگر بجای تو من بودمی رسول.
سعدی.
آن پیک نامه بر که رسیداز دیار دوست
آورد نامه ای ز خط مشکبار دوست.
حافظ.
- مرغ نامه بر، کبوتری که مکتوب می برد. (ناظم الاطباء) :
بردند عرض حال ترا مشفقی به دوست
مرغان نامه بر به سخن میرسیده اند.
مشفقی.
شریک دولت خود را نمی توانم دید
به چشم غیرت من مرغ نامه بر تیر است.
صائب.
چو خواهم نامه ات بر بال مرغ نامه بر بندم
نخست از رشک مرغ نامه بر را بال و پر بندم.
عذری بیگدلی
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ گَ)
از عالم کیمیاگر. (آنندراج). که ابزار نقره سازد. نقره ساز:
فرش زمین بود مسلسل ز زر
در ته آن خاک زمین نقره گر.
امیرخسرو (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُهْ بَ)
ذوتسعه اضلاع. (یادداشت مؤلف). نه ضلعی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناله گر
تصویر ناله گر
آنکه ناله کندنالنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه بر
تصویر نامه بر
قاصد، پیک، آنکه مکتوب میبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواله بر
تصویر نواله بر
برنده نواله حامل نواله. کاردسکین
فرهنگ لغت هوشیار
پستچی، پیک، قاصد، نامه رسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نامی مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی